امروز پنجمین سالگرد ازدواجمان است.
پنج سال از زمانی که عهد کرده بودیم تا آخر عمر کنار هم باشیم و با هم به خدا برسیم گذشت.
پنچ سال به عهدمان وفا کردیم و امیدوارم هر دو وفادارترین باشیم در این راه پر پیچ خم زندگی. پنچ سال کنار تو بودن برایم به اندازه پنج قرن ارزش دارد.
نگاهت که هیچ وقت از من دریغ نکردی، روی ماهت که هیچ وقت از من برنگرداندی، کلام دلنشینت که همیشه گوشنواز بود، دستان مهربانت که همیشه نوازشم دادی و در آخر قلب پر مهرت که همیشه باصفاتر و عاشقتر از قبل دوستم داشتی؛ مهمترین و گرانبهاترین ثروتی بود که در این پنج سال نصیب من شد.
خوشحالم که به پای عهد و پیمانمان تلاش کردیم؛ تلاش به معنای واقعی. من و تو با هم قدم به قدم و شانه به شانه در راهی که برایمان ناشناخته بود وارد شدیم. راهی که در آن باید یاد میگرفتیم کنار هم بودن، دوست داشتن، درک کردن، ساختن و گذشت کردن یعنی چه؟
با هم خندیدم، با هم گریه کردیم، با هم صبوری کردیم و با هم خواندیم و ورق زدیم برگهای کتاب زندگیمان را. با هم یاد گرفتیم و تمرین کردیم و عمل کردیم.
امروز از صمیم قلب و با تمام وجود به تو افتخار میکنم و فریاد میزنم دوستت دارم و بهای آن هرچه باشد، باشد.
من در کنار تو یاد گرفتم که برای عاشق بودن و عاشقانه زندگی کردن باید سخت تلاش کرد. از تو سپاسگزارم که در راه عشق کنارم هستی.
پس باش همیشه تا با هم عشقمان را به عشق حقیقی و جاودانه و یکتا پیوند بزنیم و تا ابد کنار هم بمانیم و زندگی کنیم.