قدح لاله

می‌کشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

 

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید
واژه را باید شست .
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چتر را باید بست،
زیر باران باید رفت .
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد .
با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت .
دوست را، زیر باران باید جست .
زیر باران باید بازی کرد .
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد. نیلوفر کاشت، زندگی تر شدن پی درپی،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه " اکنون" است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۴۸
فاطمه لطفی آذر

مادرم! 

چه گذشت بر تو در این کوچه... که حتی سنگ فرش حرم حس غربت تو را کمرنگ نمیکند!
آمدم  مدینه اما چه آمدنی که حسرت دیدارت در قلبم صد چندان شد 
همه جا عطر حضور تو بود و همه وجودم  در به در  یافتن نشانی از تو
و این در به دری و حسرت شد تنها یادگار مانده از سفر به شهر پر از حادثه مدینه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۴ ، ۰۳:۳۸
فاطمه لطفی آذر