قدح لاله

می‌کشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

رمضان ماه میهمانی خدا آمد. همه به میهمانی با شکوه خداوند دعوت شدیم. همه غیر از شیطان

همیشه از بچگی هر زمان که کار خطایی میکردیم میگفتیم شیطون گولم زد و الا من بچه خوبی هستم. با این تو جیه بزرگ شدیم. هر چقدر که بزرگ شدیم انگار گناهانمون هم با ما بزرگ و بزرگتر شدن.

خوب که فکر میکنم میبینم بعضی وقتا گناهانمون بزرگتر از خودمون شدن. اره هر چی فکر میکنم میبینم جور در نمیاد...

منو فلان کار زشت ؟؟؟!!!

ولی واقعیت داره، من اون کارهای زشت رو انجام دادم، ولی شیطون گولم زد به خدا من انقدرها هم آدم بدی نیستم. یعنی من این همه بد شدم و خودم خبر ندارم؟؟؟؟؟؟

خدای من، تو که شاهدی تو که میدونی من چقدر از انجام دادن کارهای زشتم پشیمونم.

خدایا تو باور میکنی که شیطون گولم زد؟ 

اره مطمئنم که تو باور میکنی و همین برام بسته.

خدایا، پامو گذاشتم تو ماه مهمونی تو، شنیدم تو این مهمونی شیطون رو راه ندادی، خدا مرسی که انقدر مهربونی مرسی که انقدر فرصت میدی تا بتونم خودم رو نشون بدم. تو دست و پای شیطون رو ببند، فقط یک ماه به من فرصت بده تا بهت نشون بدم که من انقدر ها هم بنده بدی نیستم. 

چرا خودمو گول میزنم. . .

خدایا کمکم کن به خودم ثابت کنم که هنوز آدم بدی نشدم. کمک کن به خودم ثابت کنم که میتونم بنده خوب تو باشم و تو کمکم میکنی.

الهی آمین

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۱ ، ۱۳:۴۲
فاطمه لطفی آذر

بعد از عشق بین خدا و بنده پاکترین عشقی که روی زمین وجود داره عشق بین مادر و فرزنده. یادمه این جمله رو یکی از معلمان دوران ابتداییم میگفت. 

تو این دنیا برای بدست آوردن هر چیز با ارزشی باید بهاش رو بپردازی. در رابطه عشق بین مادر و فرزند مادر بهایی چند برابر حاضر پرداخت کنه و این کار رو هم میکنه. اون عشق خودش رو از همون اول ثابت میکنه و بهاش رو هرچقدر سنگین از جون خودش میپردازه بدون هیچ چشمداشتی. فقط میخواد که بچش همیشه در کنارش باشه چون انقدر عاشقه که دوری بچش رو نمیتونه تحمل کنه .

 

آدم وقتی که پیر شد دیگه رفته

اگر خورد و خمیر شد دیگه رفته     

به پیری بگو پیری دست نگه دار

باهات گفتگو دارم باهات بگومگو دارم

 

داشتم یه مستند در باره خانه سالمندان میدیدم  این شعر رو یکی از مادران پیر با صدای شکسته ولی نازنینش میخوند. همه مادران بدون اینکه هیچ شکایتی از وضعیتشون داشته باشن یا از فرزندانشون که چرا اون ها رو به خانه سالمندان فرستادند، فقط میگفتن: "دلم برای بچه هام تنگ شده کاشکی بیان و ببینمشون و خبری ازشون داشته باشم، بتونم حرف دلم رو بهشون بگم. "

خب مادر یعنی همین ...

چند وقته که این فکر بدجوری ذهنم رو مشغول کرده که فرزند چجوری باید بهای عشقش به مادر رو بپردازه؟ اصلا این عشق چه بهایی داره؟ 

خدایا! هیچ فرزندی رو شرمنده مادر و پدرش نکن.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۱ ، ۰۹:۳۲
فاطمه لطفی آذر

 

السلام علی آل یاسین

روز میلاد مهدی موعود (عج) را به همه تبریک میگم.

محض متبرک کردن وبلاگم این روز رو برای شروع انتخاب کردم تا در جهت بیان دیدگاه‌های شخصی و ایجاد فرصتی برای نقد و ارزیابی آن تلاش کنم. باشد که در راه رسیدن به حقیقت، حضرتش عنایتی بفرمایند.

 

تقدیم به پیشگاه حضرت صاحب الزمان (عج):

 

باید برای دیدن تو «مهزیار» شد
یعنی گذشت از همگان محض یارها
شبها بدون آمدنت صبح می‌شود
برگرد ای توسل شب زنده دارها
این دستها به لطف تو ظرف گدایی اند
یا «ایها العزیز» تمام ندارها
 
 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۱ ، ۱۷:۳۹
فاطمه لطفی آذر