قدح لاله

می‌کشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم

طبقه بندی موضوعی

خودشناسی برای خودسازی - جهت‌یابی امیال فطری

چهارشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۵۷ ق.ظ

 جهت‌یابی امیال فطری

امیال فطری، اصیل‌ترین نیروهایی هستند که دست آفرینش در نهاد آدمی به ودیعت نهاده است تا به اقتضای آن‌ها به حرکت و جنبش و تلاش و کوشش بپردازد و با استفاده از نیروهای طبیعی و اکتسابی و امکانات خارجی، مسیر خود را به سوی کمال و سعادت بپیماید. پس جهت یا جهاتی که این امیال مشخص می‌سازند، می‌تواند هم‌چون عقربه‌ی قطب‌نما ما را به هدف و مسیر نهایی آن‌ها رهنمون گردد.

در انسان امیال مختلف از جمله میل فطری برای دانستن و آگاه شدن و احاطه یافتن بر حقایق هستی، میل به قدرت و توانایی بر انجام کار و تصرف در موجودات و میل به جذب و انجذاب و پیوستن وجودی و ادارکی  وجود دارد. در ادامه به مظاهر و مراتب این امیال اشاره می شود.

 

ادراک و مراتب آن

در انسان یک میل فطری برای دانستن و آگاه شدن و احاطه یافتن بر حقایق هستی وجود دارد. این میل از همان اوان کودکی بروز می‌کند و تا پایان زندگی از انسان سلب نمی‌شود.

آگاه شدن انسان از جهان به وسیله‌ی حواس ظاهری و ارتباط اندام‌های بدن با اشیائی که در پیرامون او قرار گرفته‌است، شروع می‌شود و انسان از کیفیات و خصوصیاتی که مربوط به ظواهر اشیای مادی و در شعاع معینی در پیرامون او قرار گرفته است، آگاه می‌شود.

ولی ادراک حسی از چند جهت نارسا و برای اشباع حس کنجکاوی و غریزه‌ی حقیقت‌جوی انسان غیرکافی است؛ زیرا اولا به کیفیات معینی از ظواهر و اعراض اشیای محسوس تعلق می‌گیرد نه به همه آنها و نه به ذات آن و جوهر آن‌ها و نه به اشیای غیرمحسوس.ثانیا شعاع کشف آن‌ها محدود و مقید به شرایط خاصی است.

ولی راه آگاهی و شناسایی، منحصر به اندام‌های حسی نیست؛ مثلا در انسان نیروی دیگری وجود دارد که می‌تواند پس از قطع ارتباط بدن با جهان ماده، آثاری را که از آن دریافت داشته به شکل ویژه‌ای حفظ کند و در موقع لزوم به خاطر آورده در صفحه‌ی ذهن منعکس سازد، و همچنین قوه دیگری هست که مفهوم‌های کلی را درک می‌کند و ذهن را برای ساختن تصدیقات و قضایا آماده می‌سازد، و تفکر و استنتاجات ذهنی را اعم از تجربی و غیرتجربی میسر می‌کند.

تصورات و مفاهیم ذهنی، هر قدر وسیع و روشن باشند، نمی‌توانند حقایق عینی را به ما نشان دهند، و فرق بین آن‌ها با خود حقایق خارجی را می‌توان به فرق بین مفهوم گرسنگی با حقیقت وجدانی آن قیاس کرد. مفهومی که از گرسنگی داریم، آن حالتی ‌است که هنگام نیاز بدن به غذا برای انسان حاصل می‌شود؛ ولی اگر کسی چنین حالتی را در خود احساس نکرده باشد، هیچ‌گاه نمی تواند از این راه، مفهوم آن را بیابد. آن چه عطش حقیقت‌جویی ما را کاملا سیراب می‌کند، علم حضوری ودرک شهودی حقایق عینی است.

 

قدرت و مظاهر آن

از امیال فطری انسان میل به قدرت و توانایی بر انجام کار و تصرف در موجودات دیگر است. این میل نیز از همان اوان طفولیت بروز می‌کند و تدریجا دایره قدرت‌طلبی انسان وسعت یافته، شعاع آن به سوی بی‌نهایت امتداد می‌یابد.

انسان برای توسعه قدرت خود،‌به نیروهای طبیعی اکتفا نمی‌کند و می‌کوشد به کمک علوم و صنایع،‌ابزارهای بهتری برای تصرف در جهان و تسخیر کائنات بیابد.

انسان حتی از استخدام نیروهای هم‌نوعان خود نیز دریغ نمی‌ورزد و تا آن‌جا که شرایط و امکانات اجازه بدهد، از دیگران نیز به سود خود بهره‌برداری می‌کند.

انسان حتی نیروهای نامحسوس و ماورای طبیعی را هم در بر می‌گیرد.

ولی آیا با فرض تسخیر نیروهای محسوس و نامحسوس، توانایی انسان به سرحد کمال می‌رسد و خواست قدرت‌طلبی او کاملا اشباع می‌شود؟

واضح است این عطش فطری، جز به وسیله‌ دست‌یافتن به یک منبع بی‌نهایت قدرت فرو نمی‌نشیند و تلاش انسان‌های بلند همت، بدون آن پایان نمی‌پذیرد.

 

عشق و پرستش

در انسان یک میل فطری دیگری وجود دارد که از سنخ میل به دانستن و توانستن یا آگاهی و تصرف در جهان نیست، بلکه میل به جذب و انجذاب و پیوستن وجودی و ادارکی است.

هرکس در درون خود می‌یابد که به چیزی یا کسی علاقه دارد و گویی همواره روان او را مانند یک مغناطیس نیرومند به‌سوی خود می‌کشاند. این جذب و کشش، مراتب و آثار مختلفی دارد و اختلاف مراتب،‌ به حدی است که موجب تردید در وحدت ماهوی آن‌ها می‌شود.

مشابه این محبت، میان فرزند و والدین و خواهر و برادر و دیگر افراد خانواده، که رشته‌ طبیعی ویژه‌ای ایشان را به هم می‌پیوندد،‌ وجود دارد.

تجلی دیگری از محبت و علاقه انسان به اشیایی است که در زندگی مادی از آن‌ها بهره‌مند می‌شود و از راه دخالتی که در تأمین نیازمندی‌های زندگی می‌توانند داشته باشند، با آن‌ها ارتباط پیدا می‌کند؛‌ مانند علاقه به مال و ثروت و لباس و مسکن.

تجلی دیگری از محبت در انسان،‌به جمال و اشیای جمیل و مخصوصا انسان‌های زیبا نمودار می‌گردد. مشابه آن علاقه‌ای است که به جمال‌های معنوی تعلق می‌گیرد؛ مانند زیبایی مفاهیم و تشبیهات و استعارات و کنایات و زیبایی الفاظ و ترکیبات نظم و نثر.

هر موجودی به اندازه ظرفیت خود، پرتوی از نور جمال احدی را نمودار می‌سازد و هر قدر کامل‌تر باشد، تجلیات بیش‌تری از آن را منعکس می‌کند.

به‌طور کلی برای محبت،‌از نظر شدت و ضعف، سه مرتبه می‌توان قائل شد:

اول، مرتبه ضعیف که مقتضی نزدیک شدن به محبوب در شرایط عادی است؛ ولی هیچ نوع فداکاری و از خودگذشتگی در آن وجود ندارد.

دوم مرتبه متوسط که علاوه بر خواست نزدیک شدن، مقتضی فداکاری در راه او است؛ ولی تا حدی که با منافع کلی و مصالح اساسی شخصی مزاحمت نداشته باشد.

سوم، مرتبه شیفتگی و خودباختگی که از هیچ نوع فداکاری در راه محبوب دریغ نمی‌دارد و کمال لذت خود را در تبعیت از او، در اراده و صفات و اطوار، بلکه در تعلق وجودی و به تعبیر دیگر، در فنای خود نسبت به او می‌داند و نشانه آن، لذت بردن از اظهار خضوع و کرنش در برابر او است. نشانه دیگرش این است که خواست او را بر همه چیز و همه کس، ‌بدون قید و شرط مقدم می‌دارد.

بنابراین جهت این میل در بی‌نهایت به سوی عشقی است هستی سوز، به معشوقی بی‌نهایت زیبا و بی‌نهایت کامل که شدید‌ترین رابطه وجودی را با انسان داشته باشد و انسان بتواند وجود خود را قائم به او و فانی در او متعلق و مرتبط به او مشاهده کند و بدین وسیله، به وصول حقیقی نایل گردد و هیچ عاملی او را از محبوبش جدا نسازد.

عشق به موجودی که واجد این شرایط نباشد، نمی‌تواند این خواست را به‌طور کامل ارضا کند و همیشه توأم با ناکامی و شکست و فراق و هجران و ... خواهد بود.

 

خلاصه ای بسیار کوتاه از کتاب «خودشناسی برای خودسازی» فصل «جهت‌یابی امیال فطری»

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی